تاریخ: سه شنبه 101/7/19
...
خطوط به هم ریخته،
ریلهای فرسوده..
بوق ممتدی نیست تا کودک گریزپای ذهن را غزل سرکش صحرا کند ...
در هم تنیده شده جنگل افکار...
طوفان آرام، گیسوان پریشان دشت را بافت شب می زند..
به انتظار خورشیدی سردرگم ماه را بدرقه ی تاریکی دارد ...
صدای خش خش جارویی که سطح خسته را می روبد...
هوایی که حسرت بوی طراوت نم کوچه ی باران خورده را دارد...
و شاید بوی نم کوچه ی خاکی که سحرخیزی چشمانی منتظر را به رخ رهگذران شتاب می کشد...
پلک فرو می بندد و در مه روزهای فراموش شده به دنبال رد پایی گمشده، طوفانی را جستجو دارد که
دیریست یادگار زیستن را در قعر خود فرو برده...
لحظه ی ...
نظرات ()